علی ایهال ضمن تمام نواقص و کاستی هایی که دارم، بارها پیش اومده که شبا هنگام خوابی دیدم و روز که شده تا مورد پیش آمده در خواب رو به دقت بررسی نکردم، مطمعن نشدم که حالا واقعا خواب بوده یا اتفاق افتاده روز قبلش. به عنوان نمونه یک لپتاپی دارم به اسم پیتر که خب خیلی دوستش دارم، چون با اولین حقوقی که سر یه کار مثلا مهندسی گرفتم خریده کردم. حالا بماند که مدت مدیدی قسط هم دادم براش. یه بار خواب دیدم یه عضو بدنش شکسته که در صبح روز بعد هر چه قدر بررسی کردم شکستگی رو رویت نکردم خوشبختانه. مثال دیگش همین دو شب پیش بود که خواب دیدم فلانی در شبکه اجتماعی برام کامنت گذاشته که خیلی دلم برات تنگ شده! هر چه قدر شبکه اجتماعی مذکور رو بررسی کردم کامنت مورد نظر یافت نشد، حالا نه که من کمبود محبت داشته باشم، به هر صورت توی غربت پیش میاد!

در ادامه ی قدمهایی که در زندگی جدید برداشتم اینه که تونستم رکورد خواب رو بزنم و دیشب که به تنهایی وارد رخت خواب شدم از ساعت 8 کپه ی مورد نظر رو گذاشتم تا صبح ساعت 7:30 که با نشانه های زخم بستر جهت شستشوی روده و کلیه ی خویش از خواب برخواستم. این بیدار شدن از خواب توی اتاق من خیلی امر تکنیکی هست، چون نامبرده باید حواسش باشه پاهاش رو در نواحی خالی اتاق بگذاره، اندازه ی سه قدم ورود و خروج به اتاق جا هست و دیگر هیچ.

این روز ها گام هایی جهت ایجاد صمیمیت با همکاران دارم بر می دارم، بیشتر با علایق فوتبالیشون شوخی می کنم، مثلا هم طرف دار آرسنال هستم که جو گرم شه(البته از طفولیت مختصر علاقه ای به آقا تیری آنری داشتم). به عنوان مثال در مورد یکی از همکارا پس از اینکه تیکه ای نامفهوم در رابطه با تیم محبوبش انداختم به شوخی و از این صحبتا یه چیزی گفت که توش فاکر هم بود، اومدم شوخی رو ادمه بدم فریاد بزنم فاااااااااااک یو!! که خویشتن داری کردم و خنده ای نمکین سر دادم. در راستای شوخیهای ملیحانه بار دیگر با همین همکار ارجمند رسیدیم پشت یه در با هم و در هنگامی که می خواستیم دخول کنیم، ایشون فرمودن after you, ladies first، و قهقه ی نخودی انجام دادن، اینجانب هم که فضا رو آماده ی ایجاد صمیمیت دیدم ذکر کردم monkeys next  و سپس هر دو باهم خنده ای تصنعی سر دادیم.