نمی دونم این صفت مرد افکن از کجا به ذهنم رسیده؟ ولی دیشب داشتم به دوستم می گفتم مهاجرت امری مرد افکن هست. اونم گفت خیلیا از تو ضعیف تر مهاجرت کردن و افکنده نشدن. جالب هست که من با شرایطی تقریبا بهینه مهاجرت کردم. اما آیا کسی از دل دیگری خبر دارد؟ 

یه نفر یه بار در زندگانی به من گفت هر کجا دل خوش است آنجا بهشت است! واقعا که درست گفته. جالبه که شما یه نفر رو قبول نداشته باشی اما اعتراف کنی که حرفش درست بوده! 

یکی از دوستای مهاجرم هم می گفت شرایط خیلی سختی داشته دوره ای از مهاجرتش اما گذشت. دو تا جمله روی در دسشویی های عمومی خوندم که یادم نمیره:

- کو آب و برق مفتی؟ کو پول نفت که گفتی؟ هیچ ملتی نخورده ....... (یه چیزی تو مایه های کلک!) به این کلفتی.

-چون می گذرد غمی نیست، افسوس که می نماید. 

از دیروز که اومدم تو خونه ی خودم هنوز ماتحتم اجازه نداده همه ی وصایلم رو پهن کنم.  هی پرده ها رو باز می کنم هی می بندم و رهسپار تخت می شم و ساعاتی رو در اینترنت می گذرانم.  گاها می رم توی سایت های dating ببینم چه خبره که با افرادی که لبهاشون شبیه اردکه مواجه می شم و بر وسوسه ی شیطان غلبه می کنم. 

تشکر می کنم از هم خونه ایم دنی که شبیه تیری آنری هست. تشکر می کنم از اون که به من راه و رسم آموزش کار با فر را آموخت. او را حمد و سپاس می گویم که به من گفت فلافل آماده ای که خریده ام باید بیست دقیقه در فر باشه. لعنت خدا بر اون که انقد تو اتاقش سر و صدا می کنه!

درود و صد درود بر Ulle که بمن آموخت که نحوه ی کار با ماشین لباس شویی چگونه است. 

امروز ساعاتی رو جدا جدا با هم خونه ایام به صحبت راجه به کی هستیو مادرت کی هست و بابات چی کارن گذرونیدم. البته به صورت جدا جدا. با دنی راجع به سیاست و فوتبال و باشگاه حرف زدیم. با Ulle راجع به مسائل ظریف تر. 

انرژیمو جمع کردم که ادامه ی مرتب کردن اتاقم رو انجام بدم تا زمینش مرتب شه و جای راه رفتن باز شه. هنوز انگیزه ای برای لندن رفتن ندارم، همین که سی مایل با من فاصله داره از نظر روانی ارضام می کنه. در صدد آماده شدن برای یک امتحان سختم که شرکت گفته باید دورشو بگذرونم. 

فعلا ناله ای نیست اما به هاگ محتاجم. 

ش ک (مثلا یعنی من خیلی مرموزم)